سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فروشگاه گل آمیتیس - حسن آباد جرقویه اصفهان

حاجت

    نظر

آخر یه روز حاجتمو ازت می گیرم

میام تو بین الحرمین برات بمیرم

دلم می خواد اسم تو رو بگم همیشه

خاکم کنی تو حرمت نگو نمیشه

هزار تا یوسف نداره حسن چشاتو

هزار تا مجنون می خره ناز نگاتو


رسمش نبود

    نظر

یک شاخه گل شقایق

رسمش نبود توو سختی ها تو هم یه جور عذاب شی

با رفتنت برای من سوال بی جواب شی

قرار نبود اول راه تحملت تموم شه

حالا که محتاج توام بودنت آرزم شه

باور نمیکنم که تو همون تو قدیمی

همون رفیق گریه با خنده صمیمی

هرچی که داشتم یه شبه رفتی ازم گرفتی

دلخوش عشق تو شدم رفتی اونم ازم گرفتی

امید من وقت غمم ، پای دلم نموندی

از توو چشای عاشقم غربتمو نخوندی

سهم من از خاطره هات گلای پرپرت بود

رفتن بی خداحافظیت ضربه آخرت بود


منو هرگز نبر از یاد

    نظر

قبل رفتن مثل اشکات از چشات افتادم انگار

اما طاقت نیاوردی واسه خدانگهدار

ناچارم منم مثل تو انگار این قسمت نمیخواد

اینو قول بده عزیزم منو هرگز نبر از یاد

دستت رو از دستم آروم قبل رفتن جدا کردی

اینو باورم نمیشه که قرار بر نگردی

دور شدی ازم گذشتی بی خداحافطی و ساده

اشکای من روی شونم میباریدن بی اراده


به عشقمان فرصت بده!!!!!!!!

    نظر

عشق ارزش زندگی کردن را دارد

اما زندگی بی عشق به مرگ پهلو می زند .

اندیشیدن به آفتاب پیش پای انسان را روشن نمی کند. . .این را می دانم

اما عادت کردن به تاریکی هم ننگ آور است.

انسان مانند گیاه برای قد کشیدن نیاز به آفتاب دارد!

برای من خورشیدی باش تا قد کشیدنم را پایان نباشد...

تنها به دلم و دستم فرصتی بده

تا جهان را در مقابل چشمانت به ولوله وادارم !

به عشقمان فرصت کوتاهی بده.


میبخشمت

    نظر

میبخشمت با عشق، میبخشمت با اشک

میسپارمت دست این راه  بی برگرشت

میبخشمت وقتی توو گریه گم میشی

با تو یکی میشم وقتی که شب برگشت

تقدیر ما این بود ای آخرین همدم

یک روزم شده یک عمر دور از هم

مثل دو هم سلول دیونه و گیجیم

ما توو حصار غم هرگز نمیگنجیم

میبخشمت تا شوم بغض  طوفانت

میبخشمت اما مثل یک دیوانه

پاییز این تقدیر ای آخرین همدم

یک روزم شده یک عمر دور از هم


چه زود

    نظر



گریه کن
چشمای من همه حرفاتو بگو


اینقدر
توو خودت نسوز همه درداتو بگو


لحظه جدایی
اشکامو نگه داشتم


تو
میدونی جز تو من کسی نداشتم


رفتی و
تنها من توویه کوچه گریه کردم


نه
نتونستم ، بغضمو پنهون نکردم


خنده
تلخم با نگاه آخرت پر حرفه نگفته بود


وقتی
چشمات غزل خداحافظی رو خونده بود


کاش از
اول تو به من حرفای آخر رو میگفتی


تا که از
نفس نیفتم توویه لحظه ای که می رفتی





ظهر عاشورا

    نظر

نمی دانم چه حالیس که آرزوی کبوتر بودن دارم

کاش من هم می تونستم به سوی کربلا پر بکشم

کاش قطره آبی بودم توو کربلا تا شاید  تر می کردم  لب مولایم را

آه دلم گرفته  آه بغضی  سنگین در سینه دارم ،آه که دوباره دلم شکسته

آه باز نمی دانم چرا  چشمانم به یا د لبهای تشنه مولایم بارانی شده اند

آه دیگر نفسی برای مولایم نمانده،آه دیگر اشکی هم در  چشمم نمانده

باز شب عاشورا آمد و هوا هم بوی  عطر حسین دارد

باز ظهر عاشورا  آمد و دل من طاقت دوری ندارد

مولا شفاعتم بکن آخرتم بی تو معنا ندارد

متن از شهاب




روز نهم

    نظر

نه دیگه قصه مجنون نه دیگه قصه لیلی،

بچه ها بهونه میگیرن آخه تشنشونه خیلی

یه نفر سوار اسبش رفته دنبال دواشون،

گرچه دشمن راه بسته، ولی میاره آب باز  براشون

اما از وقتی که رفته حالا خیلی وقت گذشته،

هرچی منتظر نشستن دیگه هیچ وقت برنگشته

میگن تیر خورده به چشاش ،

جونی نمونده براش،مشک رو داده دندوناش

میگن اون دیگه نمیاد ، پس مشکش رو به کی داد،

 میگن حتی نخورد یه جرعه از آب

نه توو قصه  نه رویا، نه توو زیبایی چهار فصل

هیچ کسی  حتی نداره روی زیبای ابوالفضل

میگن اون حریف نداره وقتی توو میدون جنگه،

میگن اون چشای عباس دم ظهر خیلی قشنگه

بچه ها میگن به بابا عمو تا حالا دیر نکرده،

عمو پر کشیده رفته ،عمو دیگه برنمیگرده

آخرین نگاش با نیمه جونی که داشت، خداحافظ داداش

خداحافظ داداش...




میخندم !!!!!

    نظر

 

 

می خندم تا نگویند دخترک دیوانه است
می خندم تا نگویند دخترک بی روح است

می
خندم تا نگویند دخترک عاشق است
ولی که میداند این دخترک خندان در دل

چه
معصومانه می گرید و میداند که نمی تواند
راز دل خود را به کسی بگوید

پس می
خندد ...

 


ماه خون

    نظر

 

خیز و جامه نیلین کن ، روزگار ماتم شد

دور عاشقان آمد نوبت محرم شد

پای خون دل وا کن، دست موج پیدا کن

رو به سوی  دریا کن، ساحلی فراهم شد

گریه کن ،گلاب افشان ، گل به خاک می افتد

باد مهرگان آمد قامت علی خم شد

نبض جاده بیدار از بوی خون خورشید است

کوفه رفتن مسلم گویی یا مسلّم شد

ماه خون گواه آمد، جوش اشک و آه آمد

رعایت سیاه آمد ، کربلا مجسم شد

هر که رو به دریا کرد آبروی  ساحل شد

خنده را ز خاطر برد آنکه گریه محرم شد

تشنه اضطراب آورد آب می شود عباس

گو فرات خیبر شد مرتضی مصمم شد

نوبت حسین آمد، کافر هم به میدان بود

نُه فلک به جوش آمد، منقلب دو عالم شد

خاک شعله پوش امد، شب در خروش آمد

آسمان به جوش آمد ، پشت اسم اعظم شد

بر سر از غم زهرا خاک میکند مریم

با مصیبت خاتم تازه داغ آدم شد

خیز و جامه نیلین کن ، روزگار ماتم شد

دور عاشقان آمد نوبت محرم شد